خادم | شهرآرانیوز؛ فردوسی و پیش از او خطه خراسان و شهرهایش در آثار ادبی نمود و بروزی ویژه داشته است، زیرا خراسان با ویژگیهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیاش زمین حاصلخیز راویان و روایتها بوده است. بزرگ خاندان این سلسله بیشک فردوسی توسی است که بستر بسیاری از داستانهایش در شاهنامه، خراسان و توس است، اما در دوران معاصر و در ادبیات مدرن -رمان و داستانکوتاه- حضور شهر مشهد کمرنگ است. آثار اندکی داریم که در مشهد بگذرد و مهمتر از آن، این شهر آنطور که علیرضا محمودی ایرانمهر میگوید، مانند شهرهای جنوب در آثار صادق چوبک و احمد محمود «شخصیت» داشته باشد.
او شخصیت داشتن شهر را وابسته به این میداند که شهر در طول داستان نقشی پیشبرنده و تأثیرگذار داشته باشد و در آن تحول دیده شود. با این نویسنده مشهدی که تازهترین اثرش نیز در این شهر میگذرد درباره حضور شهر و بهویژه مشهد در ادبیات داستانی گفتگو کردهایم. همچنین درباره ظرفیتهایی که مشهد دارد و میشود از آن در داستان استفاده کرد و تأثیر متقابل داستان بر شهرها
به تازگی داستان بلندی از من منتشر شده است با عنوان «برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق» که در مشهد میگذرد و مشهد در این داستان بلند همچون یک شخصیت داستانی حضور دارد. وقتی از داستانهای بومی صحبت میکنیم به این معناست که آن بوم یا فضا و مکانِ اتفاق افتادن داستان همچون یک شخصیت در داستان حضور داشته باشد. یعنی نقش پیش برنده داشته باشد، تأثیرگذار باشد و در طول داستان، ما مجموعهای از آگاهی و تحول را در آن ببینیم.
در داستان بنده مشهد نقشی کلیدی و محوری دارد و به نظر خودم جزو معدود داستانهایی است که به این ترتیب مشهد در آن خیلی حضور بومی و شخصیتی دارد، یعنی مشهد مانند یک شخصیت در داستان حاضر میشود. غیر از این اثر، بارها و بارها در داستانهای پیش از این هم به مشهد اشاره کرده ام و در داستانهای مختلفی برخی صحنهها در مشهد رخ میدهد، اما اینکه مشهد در داستان به یک شخصیت تبدیل بشود، من خیلی کم در آثار نویسندگان معاصر دیده ام.
خیر، فقط هم منحصر به مشهد نیست، شاید به صورت مشخص در آثار احمد محمود نقاطی از خوزستان یا جنوب ایران به صورت شخصیت ظاهر میشوند یا در آثار صادق چوبک میبینیم که شهر و بوم به صورت شخصیت ظاهر میشود. اما اینکه بخواهیم در اثری ببینیم که مشهد به صورت کاملا بومی ظاهر شده است من اطلاع ندارم. اما اساسا خیلی کم با این مسئله رو به رو هستیم. حتی درباره تهران با اینکه در خیلی از آثار نام تهران برده میشود یا داستان در تهران اتفاق میافتد، شما به معنای واقعی داستان بومی تهران را نمیبینید. یعنی اینکه تهران به عنوان یک بوم به عنوان یک شخصیت در داستان حضور داشته باشد، خیلی کم اتفاق میافتد.
به گمانم خیلی از نویسندگان مشهدی در ادبیات مدرن طی سالیان گذشته در آثارشان از مشهد نام برده اند. نویسندگانی مثل آقای حسین آتش پرور، اما اگر کم رنگ است یک مقداری برمی گردد به جریانهای ادبی. یک جریان ادبی باید قدرتمند باشد، باید بتواند آثاری خلق بکند که بتوانیم به آن اثر جلوه بومی هم بدهیم.
باید ابتدا صاحب ادبیات قدرتمند باشیم که بعد سراغ مضامین برویم. به هر حال بومی بودن یک مضمون ساختاری در یک اثر محسوب میشود. این مسئله را باید در سازوکار ادبیات جست وجو کرد، نه فقط مسئله حضور یک شهر مثل مشهد، خیلی چیزهای دیگر هم ممکن است در آن کم رنگ باشد، مثل شخصیت پردازی، زبان، طراحی قدرتمند مسیر داستانی و ... در خیلی از آثار اینها هم ممکن است با ضعفهای جدی رو به رو باشد.
جز این مسئلهای که وجود دارد و فراگیر است و به نظر میرسد فقط به مشهد هم مربوط نمیشود، این است که خیلی از ما دلمان نمیخواهد عنوان یا تیتر، یک فرهنگ و جای خاص را داشته باشد. شاید یک جورهایی از آن گریزانیم. به این خاطر اگر داستانی در مشهد رخ بدهد، مشهد فقط یک مکان است که میتواند تهران هم باشد، میتواند تبریز هم باشد یا یک شهر دیگر در جغرافیای دیگر. یعنی خیلی نقش مؤثری ندارد، چون عموما خیلی از نویسندههای ما تمایل ندارند دارای یک هویت مشخص باشند. این هم دلایل فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی دیرینهای دارد.
این شاید به یک جور علاقه بومی برگردد و البته سابقهای که وجود دارد. وقتی یک نفر کار بزرگی انجام میدهد، دیگران از او پیروی میکنند و دنبالش میروند.
مثلا در شعر ما وقتی شاعری مانند حافظ اثر سترگی را در غزل ایجاد میکند، اصلا مسیر غزل سرایی را در ایران دگرگون میکند، یا سعدی به همین ترتیب. در ادبیات معاصر ما نویسندگان بزرگی آمدند و این راه را باز کردند، مثلا نویسندهای مانند صادق چوبک که بوشهری است آمد اثری نوشت و این راه را باز کرد. طبیعتا وقتی سابقه فرهنگی وجود دارد و کسانی در آن جغرافیای فرهنگی رشد میکنند تحت تأثیرش قرار میگیرند. اگر امروز نویسندهای در مشهد داشتیم که میتوانست این کار را انجام دهد، این اتفاق برای مشهد هم میافتاد.
کما اینکه آقای محمود دولت آبادی برای خراسان و فرهنگ بومی خراسان تا حدود زیادی این کار را انجام داده و آثاری خلق کرده است که خیلیها تحت تأثیر ش بوده اند، اما اینکه در شهر و جغرافیای خاص مشهد رخ بدهد چیزی است که تا امروز آن طور که باید و شاید اتفاق نیفتاده است و اگر کسی این کار را بکند احتمالا صدها نفر پشت سرش خواهند آمد. به گمانم مقداری هم به این برمی گردد که کسی بیاید شروع کند و مسیر را برای دیگران باز کند.
این خیلی مسئله مهمی است. اساسا تصور ما از شهرها و جغرافیاها تا حد زیادی به آثاری وابسته است که آنها را برای ما مُخَیَل و تخیل برانگیز کرده اند. امروز شهری مثل دبی در امارات، شهر بسیار بزرگی است، اما تهی از خاطرات ادبی و تهی از تخیل است، بنابراین کسی از دبی به عنوان شهری خیلی بزرگ نام نمیبرد، درحالی که شاید از نظر بزرگی و وسعت خیلی متفاوت از شهری مثل پاریس یا لندن نباشد.
حتی شاید از نظر مدرن بودن، ساختمانهایی که در دبی وجود دارد از شهری مثل پاریس بیشتر باشد، اما پاریس زیباتر است؛ چون سابقه سیصد، چهارصد ساله از ادبیات دارد. در هزاران اثر بزرگ پاریس را دوباره خلق کرده اند، بنابراین کسی که میخواهد پاریس را ببیند فقط برای دیدن چهار تا ساختمان به آنجا نمیرود.
برای دیدن خیابان به پاریس نمیرود. برای دیدن سیصد سال تاریخ ادبیاتی میرود که آن شهر را مُخَیَل یا خیال انگیز کرده و به آن شهر هویت بزرگ تاریخی و فرهنگی داده است. به شهری میرود که رمانهای بسیار جذابی خاطرات بسیار گستردهای برای آن ایجاد کرده است. به همین ترتیب شهرهای بزرگ دیگری که پشتشان یک ادبیات عظیم دارند برای ما خیال انگیز و دیدنی هستند. این اتفاق برای خیلی از شهرهای ما در ادبیات کلاسیکمان رخ داده است.
مثلا کاری که حافظ و سعدی با شیراز، یا کاری که فردوسی با خراسان و توس و اساسا با مفهوم ایران در ادبیات کلاسیک انجام داده است، اما در ادبیات مدرنمان خیلی این اتفاق نیفتاده است و وقتی از شهرهای امروزی ما، از مشهد یا تبریز یا تهران نام میبریم، با اینکه سابقههای فرهنگی طولانیای دارند، اما شهرهایی هستند که در صورت امروزی حیاتشان، تهی از تخیل ادبی هستند و خیلی کم، اثری که شهر در آن شخصیت داشته باشد، خلق شده است.
از این جهت شهرهای با پیشینه تاریخی هم مثل خیلی از شهرهای نوبنیادی هستند که از نظر زیبایی و مدرن بودن و وضعیت شهری هم ممکن است خیلی وضعیت سطح بالایی داشته باشند، اما از نظر فرهنگی تهی هستند و فاقد خیال انگیزی. از این رو احساس شهر بودن و اینکه به جغرافیای فرهنگی قدم گذاشتهای در مخاطب و مسافر و جهانگرد ایجاد نمیکند. مشهد با وجود داشتن سابقه فرهنگی و به ویژه مسئله وجود حرم مطهر وضعیت متفاوتی پیدا میکند، اما به عنوان یک شهر و مفهوم کلی شهر بودن برای حضور در ادبیات داستانی خیلی جای کار دارد.
مشهد دارای محلات بسیار تاریخی و جذابی است. دارای جاذبههای خاصی است که اگر به عنوان مسافر آمده باشی یک بخشش را میبینی و اگر شهروند آنجا باشی بخش دیگری از آن را میبینی. برای من آن بافت فرهنگی چندگانهای که در مشهد وجود دارد خیلی جذاب است. آن شخصیتهایی که در طول زندگی در مشهد دیده ام برای من خیلی جذاب است.
به نظر من بزرگترین سرمایه مشهد آدم هایش است که من در طول زمان با آنها برخورد کرده ام و این آدمها دارای ویژگیهای کاملا متمایز و مشخصی هستند نسبت به یک تهرانی یا اصفهانی. بهتر یا بدتر بودن مسئله نیست، دارای شخصیت بودنشان مهم است. از شخصیتهای ویژهای برخوردار هستند و این تا حد زیادی به جغرافیا و بومشان برمی گردد که به نظر من فوق العاده است. مشهد یکی از شهرهایی است که برای قدم زدن و پیاده روی شهر بسیار مناسبی است.
به دلیل اینکه مسطح است و پیاده روهای پهن و خیابانهای طولانی و مفرحی در آن وجود دارد. در دورانی که من هنوز در مشهد بودم گروههای فرهنگیای وجود داشتند که جریانهای کوچکی را حول محور یک نویسنده یا شاعر ایجاد میکردند یا در یک انجمن دور هم جمع میشدند و این یک ظرفیت فوق العاده این شهر است. هر وقت به مشهد میآیم هر چند که خیلی از آن آدمها در قید حیات نیستند، دیدن و حضور در مکانی که آن آدمها در آن زندگی میکردند و محافلی در آن وجود داشت برای من خیلی جذاب است.
جز این مکانهایی مثل حرم، کوهسنگی، خیلی از رستورانهای قدیمی مشهد، ییلاقات خارق العادهای که وجود دارد -که ظرفیتهای تصویری و داستانی خیلی فوق العادهای در آنها هست- از دیگر ظرفیتهای مشهد است که میشود در داستان استفاده کرد.
البته متأسفانه از این ییلاقات جز برای اینکه بیایند و شام و ناهاری آنجا بخورند خیلی استفاده نشده است. خودم به عنوان آدمی که زادگاهم مشهد بوده است و بخشی از زندگی ام را در مشهد گذرانده ام و این شهر و مردمش را دوست دارم خیلی تلاش کرده ام و خواهم کرد از ظرفیت هایش در داستان هایم استفاده کنم. در کار آخرم این شهر حضور دارد و امیدوارم بتوانم در آثار بعدی نیز به عنوان یک بوم و شخصیت از آن استفاده کنم.